زندگی

مسخره ترین چیز، جدی ترین چیز

 با ارزش ترین چیز، بی ارزش ترین چیز

و در یک کلام جمع اضداد

اگر میخواید بدونید توی فکر یک روماتیسمی راجب زندگی چی میگذره، بذارین همین اول صربه رو بکوبونم

کسی که روماتیسم داره، معمولا از جوانی یا پایین تر، 10 الی 15 سال کمتر از نرمال عمر میکنه

دیگه تو خود بخوان حدیث مفصل...

روند این بیماری اینطوریه که هر روز بدتر میشه، شاید مبتلا احساسش نکنه چون خیلی اروم اتفاق می افته و در خیلی از موارد بدون بروز دادن به صورت خاموش توی بدن میخزه، ولی مثلا بعد چند ماه، یهو ی درد جدید و یک محدودیت حرکتی جدید سراغ آدم میاد

خلاصه که نه تنها زودتر میمیری، که خیلی زودتر از مردنت، کلی از توانایی هات کم میشه و همین طور سال به سال کارای کمتری میمونه که بتونی انجام بدی

 

زندگی برای من شده مثل مسابقه، قبلا میگفتم اهسته و اروم میرم تا روز اخر... اما الان میدونم که احتمال بالای 50 درصد من چند سال اخر رو نخواهم توانست زیاد کار کنم و باید توی تخت و بیمارستان باشم... اینه که باید این ریتم زندگی رو تند تر کنم

اما خب همه چی که همیشه بر وفق مراد نیست! میای کار و تلاش بکنی که خستگی و بدن درد یقتو میگیرن و میگن کجا عامو؟

و اره

اونجاست که زندگی میشه جمع اضداد

 

پ.ن: از ازمایشگاه زنگ زدن گفتن لوپوس که نیست... اونجا بود که یادم اومد لوپوس چقدر سخت تر از روماتوییده و به طرز تاسف باری خوشحال شدم، حس میکنم باید جای همه ی اونایی که از لوپوس توی جوونی میمیرن کار کنم!

طول عمر مبتلا به لوپوس معمولا از 40 تجاوز نمیکنه (البته که این میانگینه و یعنی بالا و پایین هم هست)

اگر نمیدونین چیه، گوگل کنین! من تحمل توضیحش رو ندارم