خواب دیدم دانشگام. ولی نه دانشگاه خودم

یک جای وسیع که تهش دیده نمیشد! پر سبزی و آب و...

بعدش یک ساختمون بلند و بزززرگ

اونجا به هرکسی میخواست اتاق میدادن تا توی کمپ دانشگاه زندگی کنه، غذا مجانی بود! توش صحبت از سیاست و ... خیییلی کم بود و همه متمرکز بودن بر درس

دکتر جسمی و روانیش رایگان بود

استادهاش دلسوز بودن و هر چندنفر با هم یک راهنما از دانشجوهای دکتری داشتن! هفتگی جلسه میذاشتن و ماهانه با استاد راهنماشون

امکانات زیاد بود، ازمایشگاه ها 24 ساعته باز بود، کسی دعوا نمیکرد اگر چیزی سهوا خراب میشد

سر نمره اذیت نمیکردن، سر دفا کردن اذیت نمیکردن، سر هیچی اذیت نمیکردن! میتونستی راحت کار بکنی و پیشرفت کنی

هر کسی رو توی پروژه ای که انتخاب میکرد از میون کلی پروژه ی باز دانشگاه، سر جای خوب و درست میذاشتن و امکان پیشرفت بود

اگر میخواستی پروژه ای رو شروع کنی بهت امکانات و پول میدادن و انقدر پیگیر بودن که لازم نبود از دانشگاه بیای بیرون

لازم نبود با خانوادت در ارتباط باشی یا همش بین خونه و دانشگاه در رفت و امد

اونجا کسی رو پیدا نمیکردی که نخواد درس بخونه و همه مصمم بودن

جا واسه دویدن داشت، واسه ورزش کردن داشت، واسه قهوه و چایی و میان وعده خوردن داشت که همش 24 ساعته باز بود!

کل سال رو همونجا میموندی و برای تعطیلات هم با بروبچ همون جا میرفتین کمپ هایی که دانشگاه اجاره کرده بود و تقریبا رایگان درمیومد

متهی امال زندگی ام رو تو خواب دیدم...