در هم

۷ مطلب با موضوع «dreams» ثبت شده است

رویا 7

بهشت!

جان پیچ هشتم والدرمورت پیدا شده بود

باید با بر و بچ میرفتیم تا آن را به والا مقام برسانیم

رفتیم و رفتیم

دو پر از پرنده قرمز کندیم

از کوه بالا رفتیم

از دریا گذشتیم

از میان مردم که خیلی هاشان چشم به جان پیچ داشتند با داستان های دراز گذشتیم

و بعد به نوک قله رسیدیم

همه جا سیاه بود!

کلاغ بزرگی بال گشوده بود و پرنده های قرمز خود را به سینه اش میزدند و بخار میشدند

گفت، برای یا ورود میکنی یا میمیری

یکی مان پر پرنده قرمز را زد به سینه اش

در باز شد

و پشت در چه بود؟

بهشت!

واقعا بهشت بود!

حداقل بهشت تصورات من بود

در آسمان، روی ابرها، هوای خنک بدون سرما، آب گوارا بدون انکه تشنه ترت کند، سبزی برگ ها و بوی طراوتشان انقدر زیاد بود که مدهوش میشدی، زیر پایت گلها برای انکه پایت خراش برندارد در می امدند، ابرها پراکنده میشدند تا نور اذیتت نکند، زیر پایت پر ابر بود تا روی این لحاف راه بروی، پرواز میکردی!

همه چیز زیبا بود، بلورین بود، درخشان بود... همه چیز!

رفتیم و رفتیم

یکی مان که ادم تر از بقیه است یک نور درخشانی همراهش داشت، یعنی همه مان داشتیم، اما هر چه جلوتر میرفتیم و راه سخت تر میشد برای رسیدن به بالاتر، نورهای ما کم سوتر و اخر سر خاموش میشد

وقتی نور یکی خاموش میشد او سقوط میکرد!

و دوباره در مراحل پایین تر نورش روشن میشد

اما به گل روی این دوستمان، همه با هم توانستیم به معبد اخر برسیم و جان پیچ را به سلامت در جای اصلی اش بگذاریم

حالا باید برمیگشتیم

رفتیم و رفتیم

گریه ام گرفته بود

دم در که رسیدیم اشک هایم بند نمی امد

نمیخواستم بیرون بروم، انقدر زیبا و ارام بود که نمیخواستم دیگر دنیای قبلی را ببینم

و از طرفی ناراحت بودم که چرا در مراحل اخر انقدر سختی کشیدم در حالی که راحتی و سبکی دوستم را میدیدم

تنها چیزی که با آن راضی شدم بیرون بروم، این بود که دفعه بعد من هم با نور برمیگردم! من هم!

 

پ ن: خوابم اشفته بازاری بود از افسانه، داستان، باورهای دینی، فیلم و... اما هرچه بود، بیدار که شدم، از دوری ان زیبایی گریه ام گرفته بود :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood

رویا 6

خواب دیدم دانشگام. ولی نه دانشگاه خودم

یک جای وسیع که تهش دیده نمیشد! پر سبزی و آب و...

بعدش یک ساختمون بلند و بزززرگ

اونجا به هرکسی میخواست اتاق میدادن تا توی کمپ دانشگاه زندگی کنه، غذا مجانی بود! توش صحبت از سیاست و ... خیییلی کم بود و همه متمرکز بودن بر درس

دکتر جسمی و روانیش رایگان بود

استادهاش دلسوز بودن و هر چندنفر با هم یک راهنما از دانشجوهای دکتری داشتن! هفتگی جلسه میذاشتن و ماهانه با استاد راهنماشون

امکانات زیاد بود، ازمایشگاه ها 24 ساعته باز بود، کسی دعوا نمیکرد اگر چیزی سهوا خراب میشد

سر نمره اذیت نمیکردن، سر دفا کردن اذیت نمیکردن، سر هیچی اذیت نمیکردن! میتونستی راحت کار بکنی و پیشرفت کنی

هر کسی رو توی پروژه ای که انتخاب میکرد از میون کلی پروژه ی باز دانشگاه، سر جای خوب و درست میذاشتن و امکان پیشرفت بود

اگر میخواستی پروژه ای رو شروع کنی بهت امکانات و پول میدادن و انقدر پیگیر بودن که لازم نبود از دانشگاه بیای بیرون

لازم نبود با خانوادت در ارتباط باشی یا همش بین خونه و دانشگاه در رفت و امد

اونجا کسی رو پیدا نمیکردی که نخواد درس بخونه و همه مصمم بودن

جا واسه دویدن داشت، واسه ورزش کردن داشت، واسه قهوه و چایی و میان وعده خوردن داشت که همش 24 ساعته باز بود!

کل سال رو همونجا میموندی و برای تعطیلات هم با بروبچ همون جا میرفتین کمپ هایی که دانشگاه اجاره کرده بود و تقریبا رایگان درمیومد

متهی امال زندگی ام رو تو خواب دیدم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood

رویا5

میان دنیای زنده ها و مرده ها یک کاغذA4 بود که وسطش دالبور دالبوری قیچی تورده بود

ادم ها ک میمیردند اگر خوش شانس بودند و میرفتند توی این کاغذ از بین نمیرفتند

حالا یا روح دیگری خبرشان میکرد یا تا قبل از اینکه وقتشان تمام شود پیدایش میکردند

ان ور ولی جالب بود. روح ها توی روز خواب بودند، یعن خواب میشدند و در شب دنیایشان ک هیچ کس در ان نمیمرد را میساختند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood

رویا4

بعد از اتفاقاتی که از حوصله ام خارج است

3 سپاه سیاه و سفید و طوسی در مقابل هم قرار گرفتند

هر کدام برای تصرف تمامی جهان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood

رویا3

در گیم اف ترونز بودم!

هیچ پادشاهی نمیتوانست وایت واکرها را شکست دهد. قرار بر این شد که بانو(!) کالیسی با اژدهایانش میدان داری کند

تا تیریون و دیگران بروند

به کجا..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood

رویا2

سرزمین هایی باشکوه

با دریاهایی بی انتها

جنگل هایی سرسبز..

در هر قصری از قصر پادشاهان

دری بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood

رویا 1

سال 96 مرده بودم

چند نفری از دوستانم در مرگم گریه کردند ولی خانواده ام را نیافتم

بعد از n سال زنده شدم و دوستانم را دوسال بزرگتر از ان زمان دیدم

دوسال بعد از مرگم تکنولوژی عمر بلند یا جاوید پیدا شده بود

و حالا بعد از اینهمه سال مرا از گور زنده کرده بودند!

کجا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood