قبل از این لوپوس لعنتی

قلبم دیگه داشت خوب میشد چون ۱۸ رو رد کرده بودم

مشکل ششهام و اون الکالاز تنفسی مسخره کم تر شده بود و دیگه داشت از بین میرفت

و همه چیز داشت روبه راه میشد

همیشه به خودم میگفتم که اگر توی درس چیزی نشم، ورزشکار میشم!

تمام دلخوشیم به قوتم بود

داشتم واسه غریق نجات شدن تمرین میکردم!

 

و الان که با یکم راه رفتن زیاد پام درد میگیره

یک سینی سنگین بلند کردن ارنجم درد میکنه...

 

نمیخوام شکل این نوشته شبیه ناشکری بشه

میدونم قطعا خیری درش هست. یک چیزی هست بالاخره

یا واسه اینه که ادب شم. یا برا اینه که راهم عوض بشه

 

فقط میخواستم بنویسم

همین.