در هم

۳ مطلب با موضوع «نویس» ثبت شده است

خواب و مغز

این تعبیر دقیقا قبل خواب به ذهنم رسید

ادم صبح که پامیشه مغزش مثل یک پارچه‌ی اتو خورده و به غایت صاف هست

در طول روز همینطور این مغز تامیخوره، یعنی من چنین حسی دارم. به وسط روز که میرسه حس میکنم که تو مغزم یک چیز مچاله‌شده ای هست که نمیخواد باز بشه و همراهم نیست و هر بار که میخوام بگیرمش هر مچاله‌تر میشه و میره تو خودش

وقتی در طول روز یک چرتی میزنیم، انگار به مغز این فرصت رو میدیم که یک مقدار زیادی از این چروک‌ها رو باز کنه. نه به اتوخوردگی صبح ولی قسمت خیلی زیادش باز میشه انگار!

هر چی خواب طولانی‌تر، میزان باز شدن این چروک بیشتر

بعد هم شب میشه

و صبحی که دوباره اتو کشیده و نو قراره روزمون رو شروع کنیم

 

 

و امان از سنی که ادم قدرت خواب رو از دست میده...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood

شرلوک

مسخرس که دارم اینو مینویسم...

ولی خب شروعش کردم

شرلوک برای من مثل یک مانیفسته، یک مثال

مثال یک انسان ایده آل 

کسی که نیازمندیش به مردم در کمترین حد ممکنه، هشیار و آگاهه، تقریبا اشتباه نمیکنه، عبرت میگیره، میتونه از خودش و عزیزانش محافظت کنه، قدرت و موهبت داره و ازش درست استفاده میکنه، بقیه جرئت ازار خودش و عزیزانش رو ندارن، مشتاق و پرتلاش و کنجکاوه، زندس!، فعال و پرانرژیه، آگاه از نقاط قوت و ضعفشه، عاقل و آرامه، خردمند و بی پرواست، نترس در هنگام انجام کار درسته، دور اندیشه، روح و احساسات به غایت زیبایی داره، در جمع ولی تنهاست، از مرگ تقریبا نمیترسه، زندگی پر معنایی داره، ارزش عشق رو درک میکنه و بهش کاملا پاسخ میده، نقشه وجودی ادم رو تا حد توانش بلده، در هرچیزی که وارد شده تمام وجودش رو گذاشته، مغرور نیست(بله، به نظر من شرلوک به هبچ وجه مغرور نیست) ؛ و به صورت خلاصه، به معنای کلمه، انسانه

 

برای این شخصیت خیالی احترام زیادی قائلم

و سریال شرلوک بی بی سی رو ستایش میکنم

 


 

حالا که دارم مینویسم اینم بگم

برای من الگو گرفتن از آدم های واقعی خیلی سخته. اونا واقعا در دنیای واقعی زندگی کردن! درست پاسخ دادن و درست بودن

سختی کشیدند و پایداری کردند

و اما.... اونا شرایط خاص خودشون رو داشتند

هیچ کس نمیتونه دقیقا بگه که اگر فلان الگوی حقیقی الان زنده بود چه میکرد. اما نویسنده (و خواننده اثر) میتونند قهرمانشون رو در همه ی موقعیت ها تصور کنند

چرا؟

1. چون تا بن استخوان میشناسنش، باهاش زندگی میکنن و نفس میکشن و از فکر و روحیاتش خبر دارند

2. شکست برای قهرمان داستان عار نیست! داستانه! تجربس! زندگیه!.... اما شکست قهرمان های واقعی، انگار لطمس، دور از ذهنه، پریشانه، اشتباهه... و من اینو دوست ندارم

3. هیچ کس نمیگه که تو لیاقت این الگو رو نداری

 

بیاید هرجایی که تو زندگیمون هستیم شرلوک باشیم :)

 

همین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood

heart

یاد گرفته ایم که قلب یک واحد منسجم است که تنها راه تکه تکه شدنش، شکستن آن است، به طرق مختلف.

دروغ محض است.

قلب یک واحد منسجم نیست، یک چهل تکه ی به هم گره خورده است.

دوست داشتن های متفاوت تکه های بی ربط این پارچه.

اثبات؟

بگو: "دوستش دارم"

چه کسی را؟

دوستت، خودت، خانواده ات، مرشدت، کورباش دورباشت، آنکه تو را بزرگ خودش میبیند، بچه کوچک همسایه ات...

میبینی؟

یک جمله گفتی، از درون هزار تکه شدی

هزار تکه از دوست داشتن های متفاوت و بی ربط

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood