این تعبیر دقیقا قبل خواب به ذهنم رسید
ادم صبح که پامیشه مغزش مثل یک پارچهی اتو خورده و به غایت صاف هست
در طول روز همینطور این مغز تامیخوره، یعنی من چنین حسی دارم. به وسط روز که میرسه حس میکنم که تو مغزم یک چیز مچالهشده ای هست که نمیخواد باز بشه و همراهم نیست و هر بار که میخوام بگیرمش هر مچالهتر میشه و میره تو خودش
وقتی در طول روز یک چرتی میزنیم، انگار به مغز این فرصت رو میدیم که یک مقدار زیادی از این چروکها رو باز کنه. نه به اتوخوردگی صبح ولی قسمت خیلی زیادش باز میشه انگار!
هر چی خواب طولانیتر، میزان باز شدن این چروک بیشتر
بعد هم شب میشه
و صبحی که دوباره اتو کشیده و نو قراره روزمون رو شروع کنیم
و امان از سنی که ادم قدرت خواب رو از دست میده...