در هم

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

یادداشت های یک زنگ زده9

آپدیت!
موهام دیگه داشت خیلی میریخت! اونقدر که توی حموم مشت مشت مو میاوردم بیرون :)

خلاصه که انقدر حجم موهام کم شد که به زور هم شده رفتیم دکتر پوست و مو

هیچ وقت تو عمرم فکر نمیکردم به خاطر موهام دوبار در هفته آمپول بزنم! و انقدر بهشون چیزمیز بزنم 

و پوستم رو هر روز انقدر مراقبت کنم و حتی از آفتاب اونم توی خونه بپرهیزم!

درسته که دخترم، ولی از اونهاش نبودم هیچ وقت

و به قول پدرم این شد توفیق اجباری که یکم به خودم برسم، ممنونم ازش :)))

 

ریزش مو یکی از مشکلات جدی بیماری های خودایمنی هست. که البته بیشتر به صورت تابو دراومده و خیلی ها درمودش صحبت نمیکنند. نمیفهمم چرا!

من مشکلی با این ندارم که بگم دارم کچل میشم، یا اینکه به دلیل ریزش موی زیاد، خودم تو خونه اونارو کوتاه کردم! یا اینکه هر ۲ روز یکبار باید اتاق رو جاروبرقی بکشم از بس که مو ریخته رو زمین!

همینه دیگه!

 

و بله، ما به جنگیدن ادامه میدیم!

 

پیشنهاداتی که داده شده:

- شامپو هفت گیاه schon (شوان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood

خواب و مغز

این تعبیر دقیقا قبل خواب به ذهنم رسید

ادم صبح که پامیشه مغزش مثل یک پارچه‌ی اتو خورده و به غایت صاف هست

در طول روز همینطور این مغز تامیخوره، یعنی من چنین حسی دارم. به وسط روز که میرسه حس میکنم که تو مغزم یک چیز مچاله‌شده ای هست که نمیخواد باز بشه و همراهم نیست و هر بار که میخوام بگیرمش هر مچاله‌تر میشه و میره تو خودش

وقتی در طول روز یک چرتی میزنیم، انگار به مغز این فرصت رو میدیم که یک مقدار زیادی از این چروک‌ها رو باز کنه. نه به اتوخوردگی صبح ولی قسمت خیلی زیادش باز میشه انگار!

هر چی خواب طولانی‌تر، میزان باز شدن این چروک بیشتر

بعد هم شب میشه

و صبحی که دوباره اتو کشیده و نو قراره روزمون رو شروع کنیم

 

 

و امان از سنی که ادم قدرت خواب رو از دست میده...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood

🐦توییت5

هرچی بیشتر میگذره

بیشتر میفهمم که چقدر اوضاع اینجا خرابه

و بیشتر حس میکنم به جای فرار باید درستش کرد

+ بیشتر به این نتیجه میرسم که این جامعه من بیمار که شاید زیاد زنده نمونم رو نمیخواد، نمیخواد، نمیخواد....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
luna lovegood